یادت نیست نمیتونستم بخوابم؟ نه. دکتر اومد گفت چی شده؟ گفتم نمیتونم رو این ورم بخوابم. درد دارم درد. دست زد، رفت یه چیزی آورد انقدر، از اون لا کرد تو جا انداخت. چی رو جا انداخت بابا؟ دنده رو جا انداخت. یعنی زد دنده سه؟ اِ لوس بازی در نیار توئم، گم شو اصن. من تا الان فکر میکردم تو مغزتو عمل کردی. مغزمم عمل کردم. پس دنده چیه این وسط؟ من دندهمو عمل نکردم؟ نه که نکردی. پس اینجام بخیه واسه چی هستش؟ بخیهای نیستش، کو بخیه؟ اِ برو بابا، خودتو زدی به نفهمی. شعور مردم رو نمیتونی ندیده بگیری که، دِ. شعور کجا بود، هی واینستا با من یکی بدو کنا، خستهم کردی از دیروز. بعد از توی پاکت سیگارش یک سیگار کوچک برداشت و گذاشت گوشه لبش و چون میخواست فندک بزند مجبور شد آن یکی چشمش را ببندد که تا به تا نبیند. سیگار را روشن کرد فندک را به میز نزدیک کرد اما روی میز نگذاشت بلکه آن را با ظرافت پرت کرد روی میز، یک پک به سیگارش زد، سیگار را آورد پایین، دود را فوت کرد بیرون.