MADE IN IRAN

هشدار: در این نوشته از الفاظی مانند کیر، کس و … به کررات * استفاده شده است.
*کررات هم اغراق است البته

درست یادم نیست فرانک مک ‌کورت دقیقاً کتابش، اجاق سرد آنجلا را چه‌طور شروع کرده بود و خیال هم ندارم بروم کتابم را بیارم و از روش برایتان کپی کنم، چون نه کسخلی چیزی هستم و نه بی‌کار. اما نقل به مضمونش می‌شد این که کودک بودن در ایرلند جنوبی و در دهه‌ی بیست سخت است، اگر در لیمریک باشد خیلی سخت است و اگر کاتولیک هم باشی بدترین چیز دنیاست. من فکر می‎‌کنم ایرانی بودن در هر سنی، با هر دینی و در هر زمانی گه‌ترین چیز دنیاست. ما همیشه در حسرت چیزی که باقی ِ مردم دنیا به راحتی داشته‌اند سوخته‌ایم، مثلاً شیریا اینترنت یا فیلم یا موزیک یا رقصیدن یا همین چیزهایی که اسلامیون می‌گویند آزادی به این چیزها نیست و لی هست و اسلامیون کُس می‌گویند. همین شیر زندگی ِ مرا چقدر عوض کرد. به خاطر جنگ کیری نظام اسلامی با یک نظامی اسلامی ِ دیگر و تثبیت هر دو حکومت -سطح تحلیل بهرام مشیری- من فکر می‌کنم وقتی جنگ شد دیگر شیر نخوردم، یا دست ِ کم مادرم شیری نداشت تا به من بدهد. شاید این باعث شده باشد تا من به آن درجه از هوشی که قرار بوده داشته باشم نرسم، و الان موهایم هم بریزد و مردم تپ و تپ بهم بگویند هی می‌دانی موهایت دارد می‌ریزد؟ نه نمی‌دانستم، خوب شد گفتید. از این به بعد می‌گویم نریزد. در ضمن شما آدم‌کیری هستید. این یک. حالا موضوع اینترنت است. برای خیلی‌ها اینترنت یعنی دوستی، مودت، لاس زدن، ارتباط، سرگرمی. عده‌ای هم هستند که با اینترنت کار می‌کنند. عده‌ای هم هستند که از اینترنت یاد می‌گیرند. برای من هم اینترنت همین چیزهاست و یک سری چیز دیگر که فکر می‌کنم کسانی که وظیفه‌ی خودشان دانسته‌اند این دو روز به روشن‌گری در این عرصه بپردازند فراموش کرده‌اند به آن را ذکر کنند، یا دست‌کم من چنین چیزی را هنوز نخوانده‌ام. نبود اینترنت به سادگی مساویست با دوران طلایی ِ چشم به مرزها بودن. چشم به مرز بودن برای موسیقی تازه، فیلم تازه، مد ِ تازه. احتمالاً برای تهیه‌ی سی‌دی باید برویم انقلاب و تا ده برابر قیمت تمام شده پول خرج کنیم تا بتوانیم یک دی‌وی‌دی بخریم که چیز مهمی هم تویش نیست. مثلاً پورن است. البته الان که فکر می‌کنم می‌بینم پورن مهم است، چه می‌دانم مثلاً یک دی‌وی‌دی بخریم که حاوی کلیپ‌های اخیر اندی است – با فرض این‌که دهن ی ماهواره‌ها را هم بزنند- است. من نمی‌توانم تصورش را هم بکنم. چون آخرین باری که رفتم میدان انقلاب سی‌دی بخرم، طرف قرار بود فیلم کارآگاه حیوانات را بهم بفروشد، و وقتی اعتراض کردم که از کجا معلوم این همان است که می‌گویی گرفتتم به باد کتک. چون مغازه دار نبود، بلکه کنار خیابان واستاده بود و می‌گفت سی دی سی دی. و بعد که معامله‌مان شد رفتیم توی یک کوچه همان پایین خیابان انقلاب. گرفتتم به باد کتک و عینکم هم پرت شد توی جوب و خیلی رقت انگیز به نظر رسیدم، دو سه تا هم فحش خواهر بهم داد – رعایت کرد که فحش مادر نداد در واقع – که آن لحظه چون خواهر نداشتم عصبانی نشدم اما بعد فکر کردم اگر خواهر داشتم چه. برای همین بعد از پاک کردن عینک جوبی و رخت بر بستن آثار بغض از گلویم به سمتش دویدم و گفتم های  واستا بینم، و او هم واستاد تا ببینم. رسیده بود ته کوچه و من به سمتش می‌دویدم، واستاده بود تا بروم و بزنمش؟ فکر نکنم، برای همین کم کم استپ کردم و وقتی دیدم او دارد به سمت من قدم می‌زند، در جهت عکس شروع به دویدن کردم. این بود خاطره‌ی من از سی‌دی خریدن در انقلاب. از آن سال‌ها یازده دوازده سال گذشته. این یعنی دو سال بود که اصلاحات شده بود. اصلاحات اکنون تو کون ِ سسگ است.  نکته‌ی دیگری که می‌خواهم بگویم این بود که- تکراری است اگر اعصابتان مثل من کیری و ریده است نخوانید- ما تا چشم باز کردیم جنگ بود، و الان هم که چشم می‌بندیم یا باز می‌کنیم جنگ است. چه بد. می‌توانست جنگ نباشد. اگر بابانوئل سیاه‌پوش عربده‌کشی‌هایش را خاتمه می‌داد. کنارمان جنگ است، داخلمان هم جنگ است. در داخل هم به دو دسته‌ی خودی و غیر خودی تقسیم شده‌ایم و با هم می‌جنگیم. و دسته‌های خودی و غیر خودی‌مان هم هر کدام باز به دو دسته‌ی خودی و غیر خودی دیگر تقسیم شده‌اند. یعنی چهار دسته‌ی خودی ِ خودی، خودی ِ ناخودی، ناخودی ِ خودی و نا خودی ِ نا خودی از صبح تا شب دارند می‌کوبند توی سر و کلله‌ی هم و این به نظر همه یک مسئله‌ی طبیعی است، دلیلش هم این است که اصولاً در شیعه خوب است همه توی سر و کله‌ی هم بکوبند تا بشود حکومت کرد. -سطح تحلیل: صور اسرافیل- در حقیقت برای شیعه حکومت خیلی مهم بوده، و پسر مهم‌ترین امام – که اگر برادرش مسموم نمی‌شد، او امام نبود – طبق روایات ِ موثق اصلاً برای دسترسی به حکومت خودش و خانواده‌اش را وسط صحرا به کشتن داده. اما چرا؟ چون حکومت از آن خداست.ش ِت. اگر به قبل تر برگردیم می‌بینیم که کل اسلام در پی حکومت بوده -چون از آن خداست-  و آقای مدرس این حرف سیاست مثل دیانت را از شورت عمه‌اش نکشیده بیرون بلکه بنده‌ی خدا برداشته حرف پیغمبر مطبوعش را می‌نی‌مال کرده و احتمالاً همان موقع روی تریاکی چیزی هم مشغول چرت مرغوب بوده و کللی ترکانده، از خواب پریده  و این را با خط خوش یادداشت کرده. یکی خط آخوندها قشنگ است، یکی دستشان. شبیه مشیری شده‌ام؟ به نظرم مشیری و امثالهم حق دارند. چون دستشان از همه جا کوتاه است، حرف‌هایشان هم تکراری است، پس فریک می‌زنند. به نظرشان این‌ها حرف‌های مهمی هستند اما کسی بهشان توجه نمی‌کند برای همین باز تکرارش می‌کنند، انقدر می‌گویند می‌گویند که گندش در بیاید. که یک خانواده را گند وردارد. که وقتی عمکس شهبانو فرح بیاید توی صفحه‌ی تلویزیون عق بزنی. بله از اسلام رسیدم به استفراغ، خیلی خوب ،  خیلی خیلی خوب.

حالا که خیلی دم‌دستی و سطحی دارم می‌روم جلو، باید بگویم آن مرتیکه‌ی مادرجنده اوباما، بله او به کسسس ننه‌ش خندیده که نمی‌داند دارد با خامنه‌ای مقابله می‌کند یا مردم ایران. یا مثلاً مجاهدین خلق…کدام کشوری است که مثل کشور ما این همه مدعی ِ تخم به حروم و قاتل بالذات داشته باشد؟ آیا می‌دانید شیر شده پاکتی هزار و صد و پنجاه تومن؟ آیا شیر می‌خورید؟ ممکن است صدا وسیما برنامه‌ای در مورد خوب نبودن شیر تولید کنند و از مردم دعوت کنند تا کیر بخورند. ممکن است وقتی اینترنت ملی شد برنامه‌های بی‌شماری درست کنند از خوب بودن اینترنت ملی. و سرعت ِ اوفش/ متاسفم. من از ملی بودن عق – وکهیر – می‌زنم. از کفش ملی. بانک ملی. اتحاد ملی. پول ملی. روزهای ملی. کارت ملی. کد ملی. کیر ِ ملی. رسانه‌ی ملی. و سرانجام اینترنت ملی. وقتی همه‌چیز دارد جهانی می‌شود ما تازه می‌خواهیم ملی باشیم، آن موقع هم که جهان همه پی ملی بودن می‌دویدند، ما پی قبیله و طایفه و کوفت و زهر مار بودیم – با در نظر گرفتن شیعه به عنوان کوف و البته زهر مار-، بله همان‌طور که می‌بینید نویسنده‌ی این وبلاگ در وضعیت ِ «رسد آدمی به جایی» به سر می‌برد.

یک دیدگاه برای ”MADE IN IRAN

  1. بازتاب: اگر با من نبودش هیچ میلی، به این وسعت نمی شاشید بِهِم لیلی | صدےصدے

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.